روزگار قبا
قبا در لغت به لباسی گفته میشود که زیر عبا پوشیده میشود. بالاتنه و پایینتنه را میپوشاند و از مچ پا فراتر نمیرود. دکمهدار و بیکمه بود و امکان داشت روی آن با شال یا بندی در کمر بسته شود. تا همین ۱۰۰ سال پیش هم مردان آن را استفاده میکردند و لباس مرسوم مردان در ایران بود.
قبا هر مردی فراخور جایگاه اجتماعی و شغلش با دیگری متفاوت بود. متفاوت در جنس، متفاوت در ظاهر، متفاوت در پاکیزگی. قبای خان از قبای رعیت متفاوت بود. قبای کشاورز از قبای نجار قابل تشخیص بود. میشد از قبایی که بر تن فلانی است فهمید که او مامور حکومت است یا لات سرکوچه.
اما همین قبا در ادبیات روزمره مردم نیز کاربرد داشت. مردمان آن روزگار برای اشاره به جایگاه اجتماعی یک فرد از این واژه استفاده میکردند. به عنوان مثال میگفتند که فلانی قبای ریاست به تن دارد. یقینا قبای ریاست، جنس مرغوبتری دارد و ظاهری شکیلتر.

قبای تازه
چندی پیش و در روز ترخیص از «خدمت مقدس (!!!) سربازی» پیشنهاد کاری از سوی جهاد دانشگاهی به من شد. پیشنهاد آن بود که مدیریت مرکز درمان و مراقبت در منزل جهاد دانشگاهی را به عهده بگیرم. بعد از کمی بالا و پایین و ارزیابی سایر گزینهها آن را برگزیدم. قبای تازه را به تن کردم و عنوان مدیر مرکز درمان و مراقبت در منزل جهاد دانشگاهی را تصاحب کردم. اما هیچ فکر نمیکردم که این قبا ممکن است گاهی ناخوشایند باشد.
گاهی سنگین است. گاهی آستینش اذیت میکند. گاهی یقهاش مخارد. جنس خوب و مرغوبی دارد ولی گاهی و فقط گاهی عیبی پیدا میکند و رفع میشود.
مدیر بودن
مدیریت و مدیر بودن به حق یک حرفه است. حرفهای که بی مطالعه در آن نمیشود گام نهاد و کسب تجربه در آن بسیار مهم است. مدیری میتواند سازمانش را هدایت کند که تجربه و مهارت و دانش را در هم آمیزد و خود را برای هر اتفاقی آماده کند. آمادگی برای بحرانها و اتفاقات ناخواسته برگ برندهی مدیران موفق است.
به دنبال کسب عنوان مدیر، موهبت و در عین حال مصیبتی که سراغ فرد میآید «مسئولیت» است. مسئولیت همان سنگینی، اذیت آستین و خارش یقه است. همان است که باعث میشود گاهی زور بگویی، همان است که گاهی باعث میشود غر بزنی و کارمندانت در خلوتشان تو را نق نقو خطاب کنند. در عین حال مسئولیت همان است که اگر کسی نگاه چپی به کارمندت داشت، از خجالتش دربیایی. مسئولیت یعنی نگاه پدرانه و مادرانه به کارمندان. البته که مسئولیت به افراد خلاصه نمیشود و شامل اشیای بیجان هم میشود ولی بیشک جاندارها از بیجانها مهمترند.

مسئول در لغت یعنی مورد سوال واقع شده. ولی مدیران شاید زیاد مورد سوال واقع نمیشوند. نکته این جاست که آنان خود را مورد بازخواست قرار میدهند. آنها نسبت به پیرامون خود احساس تعهد دارند. گویی که اگر انجام نشود یا رکودی رخ دهد، دچار گناه شدهاند. علاقهمند به کارمندان و پرسنل و ابزار و محصول و خدمت خود هستند ولی به مانند اربابان قرون وسطایی، از بیان احساسات خود پرهیز میکنند. لطف و مهربانی خود را در عمل نشان میدهند و از لبخند خود را دور نگه میدارند.
قبای ریاست و حکومت و سالاری دیروز، امروز به قبای مدیریت تغییر یافته است. دیگر پایینتنه را نمیپوشاند و جنس مشکلاتش با گذشته فرق بسیار دارد. باشد که این قبا برازندهی تن من باشد و من لایق آن.
ارادتمند شما، سید امین فلاح شمسی نژاد.